حالا وقتی این نام را در چهارشنبه شبهای شبکه سه بهعنوان کارگردان و نویسنده سریال «بیداری» میبینید حس میکنید که باید از زاویهای دیگر به این سریال نگاه کنید. گفتوگوی ما با بهرام عظیمپور بیشتر با هدف شناختن زوایای فکری این کارگردان و چیزهایی که پشت این سریال در ذهن او بوده انجام شد؛ زمانیکه قسمت دوازدهم سریال در آستانه پخش بود و میشد تا حدودی خط اصلی قصه را فهمید و هر هفته منتظر شد که اینبار با کدام لایه شخصیتهای پنهان و پیدای آدمهای سریال میشود روبهرو شد.
- شما را بیشتر به عنوان دستیار اول کارگردان، برنامهریز و انتخاب بازیگر در تلویزیون میشناسیم، چطور شد که اینبار وارد عرصه کارگردانی شدید؟
از دهه 70 چندینبار امکان ساختن فیلم در عرصه سینما برایم وجود داشته که بنا به دلایلی مثل همراه نبودن فیلمنامه، عدم استقلال در ساختن فیلم، علاقه شخصیام به فیلمسازی مستند و همینطور مشکلات شخصی هیچگاه به سرانجام نرسید. در چند سال اخیر نیز چندبار به کارگردانی در تلویزیون دعوت شدم ولی هربار به خاطر نبودن فیلمنامهای که با سلیقه من هماهنگ باشد، این اتفاق نیفتاد.
- تا اینکه با طرح حسین آقا هرندی و علی پورکیانی روبهرو شدید؟
بله، تهیهکنندگان سریال پیشتر طرح خود را در شبکه 3 به تصویب رسانده بودند و پس از آشنایی اولیه و همراهی من بهعنوان کارگردان، نوشتن فیلمنامه هم به عهده من گذاشته شد.
- تغییرات زیادی به قصه اولیه دادید؟
شروع قصه خیلی فرق کرد؛ یعنی روابط اولیه شخصیتها و جایگاه آنان حفظ شد و بیشتر تغییرات در شکل پرداخت و نوع نگرش اعمال شد. اما در ادامه، تغییرات گستردهای در خط اصلی داستان و طراحی شخصیتها داده شد.
- فکر نکردید در چند قسمت ابتدای سریال قصه خیلی عامهپسند بهنظر میآمد و همان کلیشه دختر فقیر و پسر پولدار به ذهن مخاطب میرسید؟
تمهیدی بود تا تماشاگر عادت کرده به زبان جاری سریالهای تلویزیونی را با خود همراه کنیم. برای همین سریال در چند قسمت اول در شکل قصه و نه در ساختار و نحوه روایت، کلیشهها را رعایت کرده است ولی فکر میکنم تماشاگر با آشنازداییهایی که رفتهرفته در کلیشهها صورت دادهایم همراه شده و به راحتی مجموعه را دنبال کرده است.
- این آشنازدایی به چه شکلی صورت گرفته و هدفتان از این کار چه بود؟
این کار در دو سطح انجام گرفته است؛ یکی فیلمنامه و دیگری کارگردانی. با توجه به اینکه قصه استعداد ادامه برای یک کار ملودرام احساسی را داشت، ترجیح دادم تا از عناصراین زبان فاصله بگیرم. این فاصلهگذاری در فیلمنامه شامل لحن کلی داستان، دیالوگها، عدم تمرکز بیش از اندازه روی اتفاقات احساسی مثل مرگ، عشق و جدایی میشود. مهم برای ما تعدد لایههای تودرتوست که با وجود فشردگی و پیوستگی، با لحنی آرام و فاصلهدار بیان میشود و از شوکهای کاذب و هیجانهای بیمورد مثل قتل و خشونت که اکنون اصل ثابت سریالهای تلویزیونی شده است، اجتناب کردیم.
- در واقع شما میخواستید یک قصه پر فراز و نشیب و احساسی را با زبانی ساده و آرام بیان کنید.
نمیخواستم یک داستان اشکانگیز آمیخته با احساساتِ رقیق و گذرا داشته باشم. شما اگر دقت کنید در هر قسمت سریال اتفاقاتی روی میدهد که سلیقههای دیگر گاهی روی هر کدام از آنها چند قسمت مانور میدهند؛ مثل مرگ قهرمانان قصه یا پیدا کردن کار یا حوادث اجتماعی.
- پس به همین دلیل در بعضیجاها سعی کردید خیلی گذرا از موضوع رد شوید؛ مثل نامزدی ترنگ و سینا؟
لزومی ندیدم حرفهایم را که خود تماشاگر میتواند حدس بزند یا بخشهایی از قصه را که مخاطب میتواند کامل کند توضیح دهم؛ بهویژه اینکه کمکی به ستونهای اصلی درام نکند.
- برای همین از کنار دختران آن خانه در جنوب شهر یا تولیدی و... سریع رد شدید؟
سریع رد شدم چون همانمقدار کافی بود. میتوانستم قصه تکتک آن دخترها را هم روایت کنم ولی اینها دور شدن از قصه اصلی بود.
- در خیلی جاها از توضیحات عاطفی پرهیز کردهاید؛ مثل زنی با دو بچه که بر سر کار با ترنگ مخالفت میکند.
توضیح بیشتر قصهها را طولانی و روایت را از محور خود منحرف میکند. تماشاگر هم نیازی نمیبیند تا بداند مثلاً شوهر این مرد معتاد است یا مرده یا... تأکید و توضیح عاطفی بیشتر موقعیت را رقتانگیز و سطحی و دور از تعقل میکند.
- تمهیدات شما برای حفظ این شیوه در کارگردانی به چه شکل بوده است؟
در کارگردانی از عناصری که فاصله منطقی ما را با قصه به هم میریزد و مخاطب را وادار میسازد تا بدون اراده و تفکر موضوع را دنبال کند، پرهیز کردهام. تلاش ما این بود تا جهتگیری یا اندیشه یا قضاوت خاصی را به بیننده تحمیل نکنیم که این شکل کار به مراتب دشوارتر از بزرگنمایی و فریاد زدن و شعار دادن است. در این راه تمام مجموعه به درک واحدی رسید؛ از تهیهکنندگان گرفته تا عوامل اجرایی و هنری، بازی بدون اغراق و دشوار بازیگران، تصویربرداری سیار و یکدست، تدوین نرم و بدون برشهای کاذب موسیقی غیراحساسی در خدمت فضاسازی، صداگذاری پرکار اما کممحسوس، تیتراژ غیرتبلیغی اما شکیل. در حیطه مشخص کارگردانی هم تلاش شده است تا میزانسن و دکوپاژ با ایجاز و فشردگی اجرا باشد و از حرکات اضافی سوژه و دوربین خودداری شود.
رازآلودگی آدمهای قصه را هم به همین خاطر انتخاب کردید؟
یک مشکل این است که به تماشاگر یاد داده شده که در همان چند قسمت اول در مورد شخصیتها قضاوت و آنها را به مثبت و منفی تقسیم کند و هر حرکت آنان را طبق فرمولهای همیشگی دستهبندی کند و نتیجه بگیرد اما من مایل بودم تا تماشاگر برخلاف همیشه با شتاب داوری نکند.
- برای همین همه آدمهای قصه شما خاکستریاند و تماشاگر هربار میتواند با لایه جدیدی از آنها روبهرو شود؟
باید به شخصیت اجازه داد تا در طول قصه از حیات و اعمال خود دفاع کند. این یک اصل اساسی و ظاهراً مغفولمانده شخصیتپردازی در درام است. نبایدبرای هر کس از پیش پروندهای تشکیل داد. معمولاً انسانها در موقعیتهای مختلف احساسات متفاوتی در ما برمیانگیزند. یک عاشق صادق و دوست داشتنی ممکن است در راه رسیدن به وصال معشوق یا آرمان خود، حق حیات را از کس دیگری سلب کند.
- در واقع بیداری یک جور کالبدشکافی آدمها در موقعیتهای مختلف است.
تا حدی برداشت شما درست است. بیداری یک درام موقعیت محور است. بدین معنی که سرنوشت داستان را نه شخصیتها که موقعیتهای آنان و رو در رو شدن آدمها در موقعیتهای گوناگون شکل میدهد. برایند برخورد آدمها با یکدیگر در موقعیتهای مختلف است که سرنوشت آنان را جهت میدهد و آینده شخصیتها را اجتنابناپذیر میسازد.
- شما در کارتان برای تمام نقشهای اصلی و فرعی و حتی چند سکانس از بازیگران قدر و مسلط تئاتر سود بردهاید. چه شد که برای نقش اصلی به سراغ بازیگر آماتور و بیتجربهای رفتید که انتقاد فراوانی را در پی داشته است؟
برای انتخاب بازیگر حرفهای در محدوده سنی نقش ترنگ، امکان اندکی وجود دارد. شاید تنها 5 یا 6 اسم مطرح که هیچیک از آنها فعلاً قصد بازی در تلویزیون را ندارند. میماند بازیگرانی که پیشتر در نقشهای کوچک دیده شدهاند که ترجیح میدادم از چهره جدیدی که بتواند باور تماشاگر را سریعتر با خود همراه کند استفاده کنم. نقش ترنگ دشواری بسیاری داشت؛ حدود 80 - 70 درصد زمان تولید جلوی دوربین قرار داشت که توان فیزیکی و روانی بالایی میطلبید. از سوی دیگر نوع بازی دشواری که من بهدنبال آن بودم با فشردگی درونی و خودداریای همراه بود که نیاز به صبوری، ممارست فراوان، تحرک زندگی شخصی و... داشت. با این همه گمان میکنم بازیگر ترنگ در کل از حد متوسط باز یگری که در تلویزیون میبینم بالاتر عمل کرده و در سکانسهای فراوانی هم تأثیرگذار و موفق بوده است؛ گرچه انتظار شخصی خودم انگیزه و تمرکز بیشتر، سختگیری و فداکاری بزرگتری بود تا بتوان با آن بر بیتجربگی غلبه کرد.